سیاق اندیشه

مجله‌ الکترونیک فرهنگی و اجتماعی

سیاق اندیشه

مجله‌ الکترونیک فرهنگی و اجتماعی

سیاق اندیشه
باید آنقدر شنید و شنید و شنید.......
باید آنقدر فکرید و فکرید و فکرید......
تا بتوان
نوشت.
اکنون دنیای بی عدالتی است
ما هم به حدیث نفس نویسان افزودیم خود را
پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۳ ق.ظ

قصه‌ای تاثیرگذار از امیرالمونین(ع)

سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند

میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی.

امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟

آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم.

یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد،

 پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد،

و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد.

امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم.

 آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید.

پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته

پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه،

و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود.

امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟

مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد.

امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟

 ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین

فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم!

ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین.

آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ...

و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود...

اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد.

 و در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین قرار گرفت

و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم

تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (ع) فرمودند:

چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟  

آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت...  

امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟

ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت...  

اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم... امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟

گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت...  

و اما من این پیام را برای شما فرستادم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت....

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۲۴

نظرات (۷)

۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۷ ندا عی قرلو
عالی و واقعا تاثیر گذار....
تشکر می کنم از شما
تا تشکر و قدردانی از بین نرود...
عالی بود، والبته تاثیر گذار
بسیار عالی بود

... تا نگویند " پذیرش خیر" از میان مردم رفت
حکایت خوبی بود
مچکرم

کاش دنیای امروز ما هم پر بود از این انسانها تا ما هم پروش میافتیم
عالی بود
ممنونم