رئالیسم در سیاست
رئالیسم در سیاست در عرصه سیاسى و اجتماعى رئالیسم کاربرد خاصى و محدودى از واقعیت را در بر دارد. رئالیسم در این عرصه به معناى ارزیابى و عمل همراه با واقع بینى واستفاده از امکانات موجود در جهت حکومت و کسب قدرت و منافع بیشتر است. در این نگرش بر خلاف ایدئالیسم که سیاست را هنر خوب حکومت کردن و بر محور اصول اخلاق و متعالی انسانى مىداند، حکومت کردن به هر شکل ممکن تجویز مىشود. و یک انسان معقول سیاسى را یک عملگرا (pragmatist)ى تمام عیار مىداند. متأسفانه در جهان سیاست، که بیشتر، نگرشهاى مادى و سکولار حاکم است، پیرو توصیههاى نیکولو ماکیاولى - به عنوان یک رئالیست افراطى - بیشتر سیاست مداران و دولتمردان، بر طبق این اصول و اندیشههاى واقع گرایانهاش مىکند.
اما از دیدگاه مکاتب الهى، هر چند توجه به واقعیات اصلى مهم بوده، اما به هیچ وجه کافى و تعیین کننده خط و مشى و رفتار سیاسى نمىتواند باشد، زیرا رئالیسم مبتنى بر عقلانیت سکولار و ابزارى، توانایى شناخت تمامى واقعیات این جهان، و ابعاد وجودى انسان و مصالح واقعى آن را نداشته، و تنها این مهم از عهده وحى الهى و خداوند متعال که به همه ابعاد وجودى انسان و نیز کمالى او و رابطه انسان با جهان و مصالح واقعى او علم کامل دارد، ساخته است. از این رو حکومت دینى، آموزههاى اصیل دینى را در مرتبهاى بالاتر از قدرت و سیاست دانسته و ضمن توجه به واقعیات موجود و شرایط محیطى و منافع ملى و... آرمانگرایى واقعبینانه را ملاک عمل خود قرار مىدهد.