جریان شناسی ادبیات معاصر و سبک ادبیات انقلاب اسلامی
قواعدی که به عنوان اصول وضع شده نقد ادبی و هنر مطرح میشوند، بسیارند. جریان شناسی ادبی و شناخت آفتها و آسیبگاههای ادبیات به طور عام، و ادبیات معاصر و انقلاب اسلامی به طور خاص، بخشی از آن اصول و قواعد قابل تاکید است. البته اگر بخواهیم رسالت ادبیات را به کالبد شکافی صرف عبارت؛ یعنی سخنسازی و سخنآرایی منحصر کنیم، سخن گفتن از نقد ادبی بسیار آسان خواهد بود؛ ولی آنگاه که پای اشارت، تعهد مضمونی و هدایتگری یا حکمتآمیز بودن پیام به میان میآید؛ نقد ادبی از محدوده لفظ و عبارت خارج میشود و یکی از علوم و فنون پیچیده و عمیق و دارای ابعاد مختلف محسوب میگردد. هر چند متفکری؛ چون ابن خلدون، رسالت ادبیات را پی بردن به زبان عبارت میداند، آنجا که میگوید: "باید دانست که صناعت سخن، خواه نظم یا نثر فقط به وسیله الفاظ انجام میگیرد نه از راه معانی، بلکه معانی تابع الفاظ است و فقط الفاظ اساس این صنعت را تشکیل میدهد؛ بنابراین، جوینده سخن که میکوشد ملکه سخن را در نظم و نثر به دست آورد، تمام همّ خود را متوجه الفاظ میکند و به حفظ کردن نمونههای آنها از سخنان قدیم عرب، میپردازد و آنها را بسیار به کار میبرد و بر زبان خود جاری میسازد تا ملکه زبان مضر در وی ایجاد شود و لهجه غیر عربی فصیح را ـ که بر آن تربیت شده است ـ ترک گوید."1 ولی بر اهل تامل پوشیده نیست که نمیتوان عبارت را از ساختار پیام و معنی آن جدا کرد؛ زیرا فقط با توجه به بعد صوری سخن، میتوان آن را به هنرمندانه یا فاقد هنر تقسیم کرد، چنانکه با لحاظ کردن محتوا و پیام آن میتوان از هنر و ادبیات حرکت آفرین و تعالی بخش، به هنر و ادبیات هدایتگر، و از هنر و ادبیات فاقد روح تعالیبخش و سعادت آفرینی، به هنر و ادبیات گمراه کننده یا ادبیات بیروح و مرده تعبیر نمود