شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ب.ظ
حکایت مرگ گربه بچه بیچاره
حکیمی بر سر راهی می گذشت . دید پسر بچه ای گربه خود را در جوی آب می شوید .
گفت : گربه را نشور ، می میرد !
بعد از ساعتی که از همان راه بر می گشت دید که بعله ... !
گربه مرده و پسرک هم به عزای او نشسته .
گفت : به تو نگفتم گربه را نشور ، می میرد ؟
پسرک گفت : برو بابا ، از شستن که نمرد ، موقع چلاندن مرد !
ادامه مطلب نداره.
فکر کنم تا همه گربه های دنیا رو نکشی از ادامه این مطلب دست بر نمی داری!
خجالت بکش!
حالا اون بچه یه کاری کرده تو عاقل باش
۹۲/۱۱/۰۵