جایگاه "عقل" در قرآن
در میان همه ادیان ومذاهب موجود در جهان، تنها اسلام استکه اصالت دارد و سعادت انسان را در دنیا وآخرت تضمین مىکند و از جمله امتیازات و ویژگیهاى اسلام تبعیت از عقل سالم و نشر وبسط آن است. عقل مىتواند با تعدیل غرایز وجودى و کنترلو هدایت آن در مجراى صحیح، آدمى رابراى نیل به سعادت یارى کند. در قرآن کریم 65 آیه در رابطه با عقل و تعقل نازل شده است که در این نوشتار بخشی از آن مطرح می شود.
در روایت آمده است که در هنگامه قیامت هر انسانى به اندازهعقلى که به وى داده شده است، مورد سؤال و جواب قرار مىگیرد و عدم وجود همینگوهر گرانقدراست که هلاکت و سقوط انسانها را در طول تاریخ فراهم ساخته است.بیشتر مخاطبان قرآن کریم عقلا و خردمندان هستند. در آیه شریفه «و ما یعقلها الا العالمون» (سوره عنکبوت، آیه 43) مىفرماید: این عالمان هستندکه نعمت عقل را به کار مىگیرند و ازآن بهرهها مىبرند.
هنگامى که خلقت آسمان و زمین و سایر موجودات در آیهاى مطرح مىشود و یا وجود پیچیده و مرموز خود انسان،اینکه چگونه در صلب و رحم شکل پذیرفت و پس از ولادت چه مواردى را طى طریق کرده تا به شعور و عقل برسد و یا در دستگاه وجودى خودمثل سازمان بسیار منظم و پیچیده،متابولیسم بدن او چگونه پدید آمده ودر حال کار است و ... در همه اینهاخداوند متعال انسانهاى عاقل و با خرد را مخاطب قرار مىدهد و نتیجه اینکه خردمندان هستند که در قبال این مسائل تعقل مىکنند.
عقل
در تفسیر المیزان
کلمه "عقل" که مصدر براى (عقل -یعقل) مىباشد به معناى ادراک وفهمیدن چیزى است; البته ادراک و فهمیدن کامل و تمام و به همین سبب نام آن حقیقتى را که در آدمى است و آدمى به وسیله آن میان صلاح و فساد و میان حق و باطل و میان راست ودروغ را فرق مىگذارد، عقلنامیدهاند.
البته این حقیقت مانند نیروى دیدن و شنیدن و حفظ کردن و سایر قواى آدمى که هر یک فرعى از فروع نفساوست نمىباشد; بلکه این حقیقت عبارت است از نفس انسان مدرک.» (تفسیر المیزان، ج2، ص364 )
عقل در تفسیر نمونه
کلمه "عقل" در لغت بهمعناى بستن و گره زدن است – لذا طنابى را که با آن پا و یا زانوى شتر را مىبندند، عقال مىگویند و این عمل راهم عقل نامیده و مىگویند «عقلالبعیر»؛ شتر را عقال کن - و به همین مناسبت ادراکهایى را هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و عقد قلبى نسبت به آنها بسته است، عقل نامیدهاند و نیز مدرکات آدمى را و آن قوهاى را که خود سراغ دارد و به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص مىدهد، عقل نامیدهاند و در مقابل این عمل، جنون و سفاهت و حماقت و جهل است که جامع همه آنها کمبود نیروى عقل است و اینکمبود به اعتبارى جنون و به اعتبارى دیگر سفاهت و به اعتبار سوم حماقت و به اعتبار چهارم جهل نامیده مىشود.
انسان را بدین جهت عاقل مىگویند که بدین خصیصه ممتاز ازسایر جاندارن است که خداى سبحان انسان را چنین آفریده که در مسائل فکرى و نظرى حق را از باطل و درمسائل عملى خیر را از شر و نافع را از مضر تشخیص دهد؛ چون - از میان همه جانداران - او را چنین آفریده کهدر همان اول پیدا شدن و هست شدن خود را درک کند و بداند که اوست و سپس او را به حواس ظاهرى مجهز کرده تا به وسیله آن ظواهر موجودات محسوس پیرامون خود را احساس کند...» (تفسیر نمونه، ج2، ص153 )
و در جاى دیگر در ذیل آیه مبارکه «یسالونک عن الخمر و و المیسر» (سوره بقره، آیه 217 ) درتفسیر نمونه چنین مىخوانیم: از اینتعبیر (لعلکم تتفکرون) دو موضوع روشن مىشود.
نخست اینکه انسان با اینکه مامور است در برابر خدا و پیامبران وى تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد نه اینکه کورکورانه و بدون فکر از آنها پیروى کند و به غیب ایمان بیاورد. همانطور که فرمود : الذین یومنون بالغیب.
دیگر اینکه، نباید انسان تنها درجهان ماده یا معنى بیندیشد بلکه باید در مورد هر دو بیندیشد. برای تامین نیازمندیهاى جسم و نیازمندیهاى روح و وسایل تکامل و پیشرفت در هر دو قسمت، تلاش و کوشش کند که دنیا و آخرت به هممربوطند و ویرانى یکى در ویرانىدیگرى اثر مىکند. البته باید متذکرشد آنچه که در چند آیه فوق مطرحشد تنها گوشهاى از تفاسیر بود.
عقل در تفسیرمجمع البیان
قرآن
کریم یکىاز صفات دوزخیان را بىعقلى و عدم تفکر ذکر کرده است; مثلا" در
تفسیرمجمع البیان چنین آمده است".
و قالوا لوکنا نسمع او نعقل ما کنافى
اصحاب السعیر" (سوره ملک، آیه 10 ) ؛ مىگویند: اگر
مامىشنیدیم یا مىاندیشیدیم آنچه را که پیامبران و بیم دهندگان براى ما آوردند و
ما را به سوى آن فرا خواندند و ما همبه آن عمل کرده بودیم. زجاجمىگوید: یعنى
اگر ما مىشنیدیم،شنیدن کسى که حفظ مىکند ومىاندیشد و تعقل مىکردیم عقلکسى که
تمیز مىدهد، ما از اهل آتشنبودیم.» (تفسیر مجمع البیان، ج25، ص175 )