خانه من زیباست
مدرن است نسبتا
اما بی روح است
خانه ای که فرزندی در آن نیست
خانه ای که همیشه به دنبال بزرگ کردن آن در آن می اندیشم
خانه ای که دست مرا از همه قشنگیهای گذشته کوتاه کرده
از عشق
از محبت
از صفا
از صدای و آه و ناله بچه ها
دعوای خواهر برادری
مو کشیدن
امروز من دیر وقت میرم به خانه
او دیر آمده است
یادم هست وقتی پدرم مرد چندین دختر و پسر زیر تابوت او را گرفتند
اما نمی دانم اگر بمیرم کسی هست به من آب بدهد یا ....